نوشته شده توسط : غریبه

خدایا میدونم تا آسمونی شدن خیلی راهه و هنوز خیلی مونده که آسمونی بشیم

. اما ای خدای مهربون  ای خدای بخشنده  ای پناه بی پناهان  ای تنها منجی بی پناهان  کمک کن با کمک تو  راه آسمونی شدن برای ما هم باز بشه و ما هم بتونیم آسمونی بشیم.

خدایا ما بنده های خطاکار ذاتا به دنبال بدی نیستیم همیشه اسم تورو صدا زدیم و از تو خواستیم گر چه میدونم بیشتر تو سختیها صدات زدیم و ازت کمک خواستیم. میدونم واقعا بنده های قدر نشناسی هستیم.......اما ای خدا کاری کن آسمونی شیم. کمک کن .......خیلی راه داریم میدونم......اما تلاش میکنیم و با کمک خودت تاروزی که اون نردبونو  برامون بفرستی منتظر میمونیم . همون نردبون که آخرین مسیرش بلندترین نقطه آسمونه.

خدایا کمک کن.........



:: بازدید از این مطلب : 720
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : غریبه

ازم پرسید تو مال منی؟

گفتم اره!!!

ماله خوده خودتم.

هرکاری دلت میخواد باهام بکن

گفت هرکاری؟

گفتم:اره

میدونی چیکار کرد؟؟؟

تنهام گذاشتو رفت.....????????



:: بازدید از این مطلب : 726
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : یک شنبه 18 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : غریبه

بغض نیمه‌کاره

تکرار دروغ‌هایت

گلویم را می‌فشارد

از ساده‌لوحی بی‌شرم خاطراتم بیزارم

آنگاه که از خودم می‌پرسم:

«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»



:: بازدید از این مطلب : 751
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : غریبه

 

 

عجب صبري خدا دارد

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

همان يک لحظه اول

که اول ظلم را مي ديدم

جهان را با همه زيبايي و زشتي

بروي يکدگر ويرانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

که در همسايه صدها گرسنه چند بزمي گرم عيش و نوش مي ديدم

نخستين نعره مستانه را خاموش آندم

بر لب پيمانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

که مي ديدم يکي عريان و لرزان ديگري پوشيده از صد جامه رنگين

زمين و آسمان را

واژگون مستانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

نه طاعت مي پذيرفتم

نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمايان

سبحه صد دانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

براي خاطر تنها يکي مجنون صحراگرد بي سامان

هزاران ليلي نازآفرين را کو به کو

آواره و ديوانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپاي وجود بي وفا معشوق را

پروانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

بعرش کبريائي با همه صبر خدايي

تا که مي ديدم عزيز نابجائي ناز بر يک ناروا گرديده خواري مي فروشد

گردش اين چرخ را

وارونه بي صبرانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم

که مي ديدم مشوش عارف و عامي ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم کش

بجز انديشه عشق و وفا معدوم هر فکري

در اين دنياي پر افسانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد

چرا من جاي او باشم

همين بهتر که او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتکاريهاي اين مخلوق را دارد

وگرنه من جاي او چو بودم

يکنفس کي عادلانه سازشي

با جاهل و فرزانه مي کردم

 

عجب صبري خدا دارد! عجب صبري خدا دارد!

               



:: بازدید از این مطلب : 607
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد